نگاهی به برگردان دوباره کتاب تلک خرس
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

         

                                   یا حقایق پشت جهاد درافغاستان

 کتاب " تلک خرس " تألیف دگروال یوسف افسر متقاعد ارتش پاکستان و آقای مارک ادکین امریکایی را مدت ها پیش هنگامی که تازه به نوشتن کتاب اردو وسیاست در سه دهه اخیر افغانستان آغاز کرده بودم ودر آن هنگام درشهر تاشکند می زیستم ، به دست آوردم. کتاب حجیمی نبود، فقط دوصد وشصت رویه داشت. کتاب در کاغذ اخباری و بسیار نا مرغوب طبع شده بود.  به نسبت رنگ وکاغذ بدل و بی کیفیت در اکثررویه ها ،  خطوط و مطالب یک صفحه به صفحه دیگر نشت کرده وکتاب را از حیز انتفاع انداخته بود.  کتاب شناسنامه نداشت، نام ناشر آن ذکر نشده بود و سال نشر وطبع آن نیز معلوم نبود. کتاب را یکی از هموطنان ما به نام داکتر نثار احمد " صمد " به یاد بود خاطرهء پدر و برخی از اعضای خانواده جلیل اش که انگار از اثر بمباران هواپیما های اتحاد شوروی وقت در قندهار کشته شده بودند، ترجمه و به طبع رسانیده بود.

   بعد ها هنگامی که درهالیند مهاجر بودم، درماهنامه - بعدها فصلنامه - " آزادی " که دردنمارک زیر نظر آقای نجیب روشن نشر می شد، مطلبی زیر عنوان "کابل باید بسوزد " ، از خامه زیبای فرهنگی شناخته شده، جناب یاسین بیدار ترجمه و به نشر می رسید که درحقیقت برگردان همین کتاب " تلک خرس " دگروال یوسف بود. اما پس از مدتی بنابر عللی که بر من پوشیده است، آن مطلب از نشر در    " آزادی " بازماند و درجای دیگری نیزنشر نشد، یا به نظرمن نرسید.

    اما با این همه باید گفت که برگردان کتاب توسط جناب داکتر نثار احمد صمد در آن برهه یک اقدام بسیار به موقع بود. هرچند نارسایی های فراوانی هم داشت. نارسایی هایی مانند ترجمه لفظ باللفظ، مراعات نکردن قواعد گرامری زبان فارسی ، افتاده گی های تایپی، اشتباهات  نوشتاری و املایی و دربرخی حالات نبود رابطه میان مبتدا وخبر و به ویژه ناآشنایی مترجم با اصطلاحات وترم های نظامی.  ولی با این وصف ، موهبتی بود برای کسانی که می خواستند در ارتباط به عمق وژرفای مداخلات پنهان و آشکارکشورهای بیگانه و همسایه گان به ویژه همسایه شرقی آزمند، مکار وفریبکار درامور داخلی کشور شان پی ببرند. البته با نشر وترجمه این کتاب به زبان فارسی درهنگامی که همه به خصوص اعضای حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و نیروهای تحول پسند کشور از خود می پرسیدند: چرا چنین شد و برای چه فاجعه سقوط حاکمیت جمهوری افغانستان به وقوع پیوست، روشنگرایانه تلقی شد و پاسخی گردید برای برخی از پرسش هایی که روح وروان وطنپرستان را مانند سوهان می خراشید. به همین سبب بود که آن کتاب تقریباً نایاب گردید؛ ولی به زودی جای آن را آثار نویسنده گان دیگر غربی و جنرالان روسی و پژوهشگران سخت کوش و خاطره نویسان کشور ما گرفت ؛ اما هرگز از اهمیت آن کم نشد.

                                                  ***   

     از دوستی شنیدم که دراین ماه های پسین یکی از شخصیت های برجسته نظامی و فرهنگی کشور ما جناب جنرال محمد قاسم آسمایی به برگردان مجدد ومعیاری این کتاب همت گماریده و در سایت تابناک اصالت و برخی سایت های دیگر در هر هفته یک بخش آن را به نشر می سپارد. طبیعی است که پس ازشنیدن این خبر، بلا فاصله به سایت اصالت سر زده و نخستین بخش آن را با دقت وعلاقه فراوان به خوانش گرفتم. 

  راستش از همان نخستین نگاه پی بردم که تفاوت فراوانی بین ترجمه آقای داکتر نثار صمد و جناب جنرال قاسم آسمایی وجود دارد. زیرا این یکی داکتراست وبا اصطلاحات نظامی نا آشنا و آن دیگری جنرال نظامی بوده است و با تار وپود مسایل نظامی وارد و صاحب صلاحیت. برای اثبات این امرهردو ترجمه را ورق می زنیم ومثال هایی به اصطلاح مشت نمونه خروار برمی گزینیم. مثلاً  درترجمه آقای نثار احمد در صفحه نهم یا مقدمه کتاب چنین می خوانیم :                                                                             

 " ... حینیکه این تقرری را ذریعه اطلاع تیلفونی گرفتم درکویته منحیث قوماندان یک غند درحال تمرینات بودم . باورم نیامد واز افسر بالاتر خواستار مرور دوباره شدم چون بکلی فاقد آموزش استخباراتی بودم ... "

 اما دربرگردان آقای جنرال قاسم آسمایی همان مطلب را چنین می خوانیم :

 "... زمانی که تیلفونی از تقررم دروظیفهء جدید آگاهی یافتم، قوماندان فرقهء تعلیمی درکویته بودم، نمی توانستم صحت این خبر را قبول نمایم. زیرا من هیچگونه سابقه کار وتحصیل درعرصهء ادارات اطلاعاتی واستخباراتی را نداشتم وفکر می نمودم که درمورد باید اشتباه صورت گرفته باشد. به همین خاطر از افسرمربوط تقاضا نمودم تا چگونگی آن را کنترول نماید . "

 حالا اگر دراین دو متن دقت کنیم، دیده می شود که درترجمه داکتر نثار احمد صمد ، دگروال یوسف قوماندان یک غند است و غند مصروف تمرینات. اما دربرگردان جنرال آسمایی می خوانیم که دگروال یوسف مذکور هنگامی که خبر تقررش را دروظیفه جدید شنید، در کویته پاکستان قوماندان یک فرقه تعلیمی بوده است. درحالی که میان فرقه و غند تفاوت فراوان وجود دارد: فرقه یک جزوتام بزرگ تکتیکی اوپراتیفی ومتشکل از سه غند است؛ ولی غند یک واحد تکتیکی است که در چوکات فرقه ویا گهگاهی به صورت مستقلانه فعالیت می کند. همچنان  تمرینات و تعلیم وتربیه نیز معانی جداگانه یی در ترمنولوژی نظامی دارند. تعلیم وتربیه جزء اساسی زنده گی و فعالیت روزانه سربازان وافسران ارتش را درزمان حضر تشکیل می دهد؛ ولی تمرینات نظامی و تطبیقات های تکتیکی وآتشدار قوت های صنوف مختلف اردو در ختم یک دوره تعلیمی به منظور ممارست پرسونل انجام می گیرد.

 درباره شیوایی وروانی، مراعات نمودن ویا ننمودن قواعد دستور زبان فارسی، کاربرد واژه های ثقیل و نه چندان مستعمل و مراعات نمودن علایم ونکته گذاری های هردو ترجمه نیز می توان ازهمان آغازین صفحات مثال آورد. مثلاً جناب داکتر نثار احمد صمد در صفحه 11 کتاب تلک خرس دربخش مقدمه ، هنگامی که دگروال یوسف درباره نابکاری ، نیرنگ بازی ودروغ پردازی های دولت ، ارتش و اداره استخبارات ( ای اس آی ) کشورش  پرده هارا می درد و اعتراف می کند، چنین می نویسد :

  " ... من به این وادار می شدم تا عملیات را مخفیانه تحت یک پرده دود آلود براه اندازیم  . اکثریت جنرالهای بالا رتبه ارتش پاکستان درمورد وظایف من هیچ اطلاعی نداشت . حتی اعضای خانواده من نیز از ماهیت اشتغال من واقف نبودند. من باید درگمنامی محض قرار میداشتم چون مصادرعالیه مملکت بکلی ازمساعدت پاکستان به مجاهدین انکار می ورزید . ورنه هیچ یک از مسؤلین امور اجازه نمیداد که پاکستانیها اسلحه  مهمات ووسایل جنگی ایرا از طریق پاکستان دراختیار چریکها قرار بدهند. حنی یک عمل ناروا تر این بود که آی اس آی مجاهدین را آموزش می داد عملیات جنگی ایشانرا پلان می کرد وبعضاً منحیث مشاور درداخل افغانستان با آن ها همراهی می نمودند . البته دراختیار دادن سلاح دیگر راز پوشیده ای نبود، چون همه کس آنرا می دانست لیکن مهم این بود که پاکستان آنرا با وجود چنین حدس وگمانها ابداً نمیپذیرفت دیپلوماتها درتمام عرصه جنگ سیاست بازی های بهانه وار خویش را با سفراء پاکستان در مسکو وکابل وهمچنین سفیر شوروی دراسلام آباد ادامه می داد. "

اما درترجمه جنرال قاسم آسمایی همان مطلب بالا را چنین می خوانیم :

 " من مجبور بودم که درشرایط نهایت دشوار مخفی وسری، امور جنگ را پیش ببرم. اکثریت جنرالان ارشد اردوی پاکستان از وظیفهء من کوچکترین آگاهی نداشتند. حتی اعضای فامیلم درمورد ماهیت اصلی وظیفهء من چیزی نمی دانستند واین مخفی کاری به خاطر این بود که دولت پاکستان رسماً مدعی بود که هیچ نوع کمک به" تنظیم های جهادی " نمی نمایدوهیچ مقام دولتی اعتراف نمی کرد که سلاح ومهمات از طریق پاکستان دراختیار مجاهدین قرار می گیرد. این راز که آی اس آی مجاهدین را تمرین و آموزش می داد ودر طرح عملیات جنگی و حتی با اعزام مشاورین نظامی درداخل افغانستان آنان را همراهی می کرد، حیثیت تابو را داشت که کسی حق نداشت درمورد اشاره وتبصره نماید. با وجودی که تسلیمی سلاح وپول به مجاهدین مخفی نبود وهمه می دانستند که از طریق پاکستان دراختیار مجاهدین قرار داده می شود؛ اماپاکستان رسماً هیچگاه این امررا نپذیرفت. درجریان جنگ دیپلومات ها با حوصله مندی به بازی های سیاسی با سفرای پاکستان درمسکو وکابل و دیپلوماتهای شوروی دراسلام آباد مصروف بودند . "

 دراین مثال ها نیز به وضاحت دیده می شود که ترجمه آقای آسمایی روانتر، شیوا تر، دقیق تر وبا قواعد گرامری صورت گرفته ، نکته گذاری ها مراعات شده و امانت متن کاملاً حفظ گردیده است.

مثال دیگر از ترجمه آقای نثار احمد صمد صفحه ( 75) :

  " ... از نقطه نظر نظامی هر قدرت عظیم جهت نابود ساختن دشمنان خویش نسبت به قوای پیاده نظام به استعمال قدرت شلیک وسیعاً ترجیح می داد. هردو آموختند که این تاکتیک مختص شان منجر به شکست دشمن نگردید. " 

با یک نگاه معلوم می شود که منظور نویسنده راخواننده از این جملات درهم برهم حتی با چندین بار خواندن درک نخواهد کرد. درحالی که دربرگردان آقای آسمایی همین مطلب بسیار به ساده گی و به همان یک نگاه قابل درک است.                                                                                       دربرگردان آقای آسمایی همین مطلب را چنین می خوانیم :

" ....در سطح تاکتیکی ابرقدرت ها برای غلبه بر دشمن بیشتر به نیروی آتشی خود متکی بودند تا به نیروی پیاده برای تعقیب آنان. هردو جنگ نشان داد که کاربرد این شیوه ، پیروزی و مؤففیت بر نیروی پارتیزانی را تأمین کرده نمی تواند . "

 برخی لغات واصطلاحات نظامی مانند یونت به عوض تولی، پشتیبان به جای حمایه، به حلقه درآوردن به عوض به محاصره درآوردن، مسلسل به جای ماشیندار، صف بندی قوت ها به عوض گروپمان قوت ها و.. که تعداد شان کم نیست، برای خواننده افغانی به ویژه نظامیان نا اشنا و دل

آزاراست.

 اما با این همه باید اذعان داشت که ترجمه نخستین این اثر دروقت وزمانش غنیمت بزرگی بوده و به پرسش های فراوانی پاسخ داده است.

 و فرجامین سخن این که درحالی که این کار سترگ روشنگرانه را ضروری وستودنی می پندارم، صمیمانه ترین تبریکات خویش را به خاطر برگردانی دقیق، معیاری و نثر سلیس و شیوای این ترجمه خدمت جناب قاسم آسمایی که در درازای زنده گی پر از فراز ونشیب خویش همیشه درسنگر دفاع از حقیقت قرار داشته وبه همین سبب در وقت وزمانش زندان را برگزیده بود، تقدیم کرده، پیروزی ها ودرخشش های بیشتر شان را درگسترهء کار های فرهنگی تمنا دارم.


February 17th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب